عهدنامه امام علی(علیهالسلام) به مالک اشتر<\/h2>
ای مالک خود را از رعیت خویش پنهان مکن که پنهان شدن والیان از رعیت نمونهاى است از تنگخوئى و کم اطلاعى در کارها، و نهان شدن از رعیت، والیان را از دانستن آنچه بر آنان پوشیده است باز دارد، پس کار بزرگ نزد آنان خرد به شمار آید، و کار خرد بزرگ نماید، زیبا، زشت شود و زشت، زیبا، و باطل به لباس حق درآید.
و همانا والى انسانى است که آنچه را مردم از او پوشیده دارند نداند، و حق را نشانهاى نبود، تا بدان، راست از دروغ شناخته شود، و تو به هر حال یکى از دو کس خواهى بود: یا مردى که نفس او در اجراى حق سخاوتمند است، پس چرا خود را بپوشانى و حق واجبى را که بر عهده توست نرسانى، یا کار نیکى را نکنى که کردن آن توانى؟ یا به بازداشتن حق گرفتارى، در این صورت مردمان به زودى خود را از درخواست از تو باز دارند چه از بخشش تو نومیدند[و چاره ندارند] با این که بیشتر نیازمندى مردمان بر تو رنجى ندارد، چرا که شکایت از ستم است و عدالت خواستن یا در معاملتى انصاف جستن .
نیز والى را نزدیکان است و خویشاوندان، که خوى برترى جستن دارند و گردنفرازى کردن، و در معاملت انصاف را کمتر به کار بستن. ریشه ستم اینان را با بریدن اسباب آن برآر و به هیچ یک از اطرافیان و خویشاوندانت زمینى را به بخشش وامگذار، و مبادا در تو طمع کنند با بستن پیمانى که مجاور آنان را زیان رساند در بهرهاى که از آب دارند، یا کارى که باید با هم به انجام رسانند و رنج آن را بر عهده دیگران نهند، پس بر آنان تنها گوارا افتد و عیب آن در دنیا و آخرت بر تو ماند.
و حق را از آن هر که بود بر عهده دار، نزدیک یا دور، و در این باره شکیبا باش و این شکیبایى را به حساب [خدا] بگذار. هر چند این رفتار با خویشاوندان و اطرافیانت بود و عاقبت آن را با همه دشوارى که دارد، چشم دار، که پایان آن پسندیده است[و سرانجامش فرخنده.] و اگر رعیت بر تو گمان ستم برد، عذر خود را آشکارا با آنان در میان گذار، و با این کار از بدگمانىشان درآر، که بدین رفتار خود را به فرمان آورده باشى و با رعیت مدارا کرده و حاجت خویش را برآورده و رعیت را به راه راست واداشته.
از صلحى که دشمن تو را بدان خواند، و رضاى خدا در آن بود، روى متاب که آشتى، سربازان تو را آسایش رساند. و از اندوههایت برهاند و شهرهایت ایمن ماند. لیکن زنهار! زنهار! از دشمن خود پس از آشتى بپرهیز! که بسا دشمن به نزدیکى گراید تا غفلتى یابد[و کمین خود بگشاید] پس دور اندیش شو! و به راه خوشگمانى مرو، و اگر با دشمنت پیمانى نهادى و در ذمه خود او را امان دادى به عهد خویش وفا کن و آنچه را بر ذمه دارى ادا، و خود را چون سپرى برابر پیمانت برپا، چه مردم بر هیچ چیز از واجبهاى خدا چون بزرگ شمردن وفاى به عهد، سخت هم داستان نباشند با همه هواى گونهگون که دارند، و رأیهاى مخالف یکدیگر که در میان آرند.
و مشرکان نیز جدا از مسلمانان وفاى به عهد را میان خود لازم مىشمردند، چه زیان پایان ناگوار پیمانشکنى را بردند. پس در آنچه به عهده گرفتهاى خیانت مکن و پیمانى را که بستهاى مشکن و دشمنت را که[در پیمان توست] مفریب که جز نادان بدبخت بر خدا دلیرى نکند. و خدا پیمان و زینهار خود را امانى قرار داده، و از در رحمت به بندگان، رعایت آن را بر عهده همگان نهاده، و چون حریمى استوارش ساخته تا در استوارى آن بیارمند و رخت به پناه آن کشند. پس در پیمان نه خیانتى توان کرد، و نه فریبى دارد، و نه مکرى پیش آورد، و پیمانى مبند که آن را تأویلى توان کرد[یا رخنهاى در آن پدید آورد].
و چون پیمانت استوار شد و عهدت برقرار[راه خیانت مپوى] و براى به هم زدنش خلاف معنى لفظ را مجوى، و مبادا سختى پیمانى که بر عهدهات فتاده و عهد خدا آن را بر گردنت نهاده، سر بردارد و تو را [به ناحق] بر به هم زدن آن پیمان وا دارد، که شکیبایى کردنت در کار دشوارى که گشایش آن را امیدوارى، و پایان نیکویىاش را در انتظار، بهتر از مکرى است که از کیفر آن ترسانى، و این که خدا تو را چنان بازخواست کند که درخواست بخشش او را در دنیا و آخرتت نتوانى.
و بپرهیز از خونها، و ریختن آن به ناروا، که چیزى چون ریختن خون به ناحق[آدمى] را به کیفر نرساند، و گناه را بزرگ نگرداند، و نعمت را نبرد، و رشته عمر را نبرد، و خداوند سبحان روز رستاخیز نخستین داورى که میان بندگان کند در خونهایى باشد که از یکدیگر ریختهاند.پس حکومت خود را به ریختن خونى به حرام نیرومند مکن که خون به حرام ریختن قدرت را به ناتوانى و سستى کشاند، بلکه دولت را از صاحب آن به دیگرى بگرداند. و به کشتن به ناحق تو را نزد من و خدا عذرى به کار نیاید چه در آن قصاص باید، و اگر دچار خطا گشتى و تازیانه یا شمشیر یا دستت از فرمان برون شد و[چه در مشت زدن و بالاتر، بیم کشتن است.] مبادا نخوت دولت تو را وادارد که خود را برتر دانى و خونهاى کشته را به خاندانش نرسانى.
و بپرهیز از خود پسندیدن، و به خود پسندى مطمئن بودن، و ستایش را دوست داشتن که اینها همه از بهترین فرصتهاى شیطان است تا بتازد، و کرده نیکوکاران را نابود سازد.
و بپرهیز که با نیکى خود بر رعیت منت گذارى یا آنچه را کردهاى بزرگ شمارى یا آنان را وعدهاى دهى و در وعده خلاف آرى که منت نهادن ارج نیکى را ببرد و کار را بزرگ شمردن نور حق را خاموش گرداند، و خلاف وعده خشم خدا و مردم را برانگیزاند. و خداى تعالى فرموده است: «بزرگ دشمنى است نزد خدا که بگویید و نکنید.»
و بپرهیز از شتاب در کارهایى که هنگام انجام آن نرسیده، یا سستى در آن، چون انجامش ممکن گردیده، یا ستیزیدن در کارهایى که راه راست در آن ناپدیدار است، یا سستى ورزیدن آنگاه که آشکار است. پس هر چیز را در جاى آن بدار و هر کارى را به هنگام آن بگذار.
و بپرهیز از آن که چیزى را به خود مخصوص دارى که[بهره] همه مردم در آن یکسان است، و از غفلت در آنچه بدان توجه باید، و در دیدهها نمایان است. چه آن را که به ناروا ستده باشى از چنگ تو درآرند، و به زودى پرده کارها از پیش دیدهات بردارند، و داد از تو بستانند و به ستمدیده رسانند. به هنگام خشم خویشتندار باش و تندى و سرکشى میار و دست قهر پیش مدار و تیزى زبان بگذار، و از این جمله خوددارى کن، با سخن ناسنجیده بر زبان نیاوردن، و در قهر تأخیر کردن، تا خشمت آرام شود و عنان اختیار به دستت آید، و چنین قدرتى بر خود نیابى جز فراوان به یادآرى که در راه بازگشت به سوى کردگارى. و بر تو واجب است به خاطر داشتن آنچه بر[والیان] پیش از تو رفته است، از حکومت عدلى که کردهاند، و سنت نیکویى که نهادهاند، یا اثرى که از پیامبر ما(صلی الله علیه و آله) بجاست یا واجبى که در کتاب خداست. پس اقتدا کنى بدانچه دیدى ما بدان رفتار کردیم، و بکوشى در پیروى آنچه در این عهدنامه بر عهده تو نهادیم. و من در آن حجت خود را بر تو استوار داشتم، تا چون نفس تو خواهد در پى هواى خود رود، تو را بهانهاى نبود. و من از خدا مىخواهم با رحمتى فراگیر که او راست، و قدرت بزرگ او بر انجام هر گونه درخواست، که من و تو را توفیق دهد در آنچه خشنودى او در آن بود. از داشتن عذرى آشکار در پیشگاه او و آفریدگانش، و گذاردن نام نیکو میان بندگانش و آثار نیک در شهرها و تمامى نعمت و فراوانى کرامت، و این که کار من و تو را به سعادت به پایان رساند، و شهادت نصیبمان گرداند، که ما آن را خواهانیم و درود بر فرستاده خدا و خاندان پاک و پاکیزهاش و سلام فراوان. والسلام.»
برگرفته از کتاب على از زبان على، دکتر سید جعفر شهیدى
طبقه بندی: یا علی